آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

آویسا

کودکی را از بچه هامون نگیریم

دیروز که وبلاگ مبینا جون را میخوندم عجیب با مامانش احساس همفکری کردم ، مدتهاست که مسئله بمباران کودکان با انواع و اقسام پکیجهای آموزشی و تبلیغات نابغه پروری ذهنمو درگیر کرده! همیشه به خودم میگفتم نکنه من با طرز فکر ی که دارم در مورد آموزش آویسا کوتاهی کنم!!  همیشه و همواره اعتقاد داشتم که داشتن کودکی شاد و سالم و آزاد خیلی خیلی مهم تر از تحت فشار قرار دادن او برای نابغه شدن هست! دلم می خواد دخترم یاد بگیره خوشحالی و خوشبختی را لمس کنه ،یاد بگیره چطور با آدما و محیط اطرافش برخورد کنه ، چطور احساساتش را آزادانه بروز بده و در یک کلام چطور زندگی کنه! خیلی جالبه زمان ما فقط یک مدرسه تیزهوشان وجود داشت که هر بچه های واقعا" استعداد و توان ...
31 ارديبهشت 1392

مامانی به مرخصی میرود.

دخترک گلم مامانی مینا برای 4 روز همراه خاله های من به سفر رفتند ومن و بابا رضا مسئولیت نگهداری از زیبا ترین و با ارزشترین گوهر زندگیمونو خود به عهده گرفتیم:) من شنبه و یکشنبه نرفتم سر کار و بابا رضا دوشنبه. این چند روز  وخونه موندنم بیش از پیش ارزش حضور پر مهر مامان گلم را بهم نشون داد.خودش خوب میدونه که همیشه و همواره قدر دان زحمات و مهر بی پایانش هستم.هر چند با هیچ گفتاری نمیتوان این را نشان داد!  مامان خوبم اگه محبت و صبر و حوصله شما نبود من هرگز نمی تونستم سر کار برم و شایدم مجبور میشدم آویسا را زودتر از موعد به مهد کودک بسپارم (کاری که هر دومون ازش گریزانیم) و اینکه این سه روز بهم ثابت کرد هرچند دور و اطرافم پر است از ...
31 ارديبهشت 1392

کودکانه

یه توپ دارم گیل گیلیه! سرخ و آبیه! زمین میزنه هوا میخوره! نمی دونیی تا کوجا میره! من این توپو نداشتم! مشاموخوب نوشتم! بابا بهم پیدی داد! یه توپ گیل گیلی داد! دنیا قشگ کودکانه آویسا پر است ار شعر و عروسک و توپ و پاستیل و لواشک..... انقدر قشگ و شیرین شعر میخونه که دل ههمون ضعف میره. غیر از شعر بالا عروسک قشنگ من ،پاشو پاشو کوچولو و توپ سفیدم و رنبور طلایی را هم بلده عزیز مهربونم هر کدوممونو که می خواد صدا کنه با القاب شیرینی که خودش انتخاب کرده صدا میزنه مثل:  مانا خوشگل ، بابا رضا جان ، مامانی جان ،بابایی عزیزم و...!!! موقع خواب انگار نقشمون عوض میشه اون منو بغل میکنه و میگه عزیزم ,عسلم ،خوشگلم ...یا دست میندازه گ...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

خونه گیتا جون بودیم و موقع شام نی نی هامون ،آترا باقالی پلو داشت و آویسا عدس پلو ، خیلی بی سرو صدا و بی هیچ گفتگویی آویسا بشقابهای غذاشونو عوض کرد و هر دو با رضایت و لذت به خوردن ادامه دادن!  خب بچم دلش باقالی پلو می خواست   ...
17 ارديبهشت 1392

روزمعلم و روز مادر مبارک

هنوز هم مثل اون روزها به تو وآغوش گرمت نیازمندم ! و کنار تو بودن برام دریای آرامشه !مامان مهربونم بهترین عالم همبشه و همواره در برابر عظمت روح و آرامش درونت سر تعظیم فرود آورده ام .  هزاران بوسه بر دستان پر مهرت مادر خوب و بزرگترین آموزگار زندگیم : روزت مبارک   ...
12 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد